بازجستن. تفتیش کردن. پژوهش کردن. کاویدن. تفحص کردن: و کس ندانست که آن تیر از کجاآمد، هر چند تجسس کردند پدید نیامد. (نوروزنامه). تجسس کرد شاپور آن زمین را بدست آورد فرهاد گزین را. نظامی. سلطان جاسوسان برگماشت و از مواضع و مجامع ایشان تجسس کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 398)
بازجستن. تفتیش کردن. پژوهش کردن. کاویدن. تفحص کردن: و کس ندانست که آن تیر از کجاآمد، هر چند تجسس کردند پدید نیامد. (نوروزنامه). تجسس کرد شاپور آن زمین را بدست آورد فرهاد گزین را. نظامی. سلطان جاسوسان برگماشت و از مواضع و مجامع ایشان تجسس کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 398)
لب شیرین کردن، لب سفید کردن. (مجموعۀ مترادفات ص 88). ابتسام. لبخند زدن: عمر تبسم کرد و ایشان رااشاره کرد بازگردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 238). زنهار ازین تبسم شیرین که میکنی کز خندۀ شکوفۀ سیراب خوشتر است. سعدی. رجوع به تبسم و ابتسام و دیگر ترکیبهای این دو شود
لب شیرین کردن، لب سفید کردن. (مجموعۀ مترادفات ص 88). ابتسام. لبخند زدن: عمر تبسم کرد و ایشان رااشاره کرد بازگردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 238). زنهار ازین تبسم شیرین که میکنی کز خندۀ شکوفۀ سیراب خوشتر است. سعدی. رجوع به تبسم و ابتسام و دیگر ترکیبهای این دو شود